سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پسر،دختر

FreeCod Fall Hafez

کسانی که از وبلاگ دیدن میکنید لطفا نظر بدین تا بحث کنیم




نوشته شده در تاریخ جمعه 89/5/8 توسط ایگلسیاس

رمان مرا ببوس

 

MaraBebos.jar

 

 رمان سکه شانس

 

SekeShans.jar

 

 رمان تا ته دنیا

 

Ta%20Tahe%20Donya.jar




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89/1/17 توسط ایگلسیاس

از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:

بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن

گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق

گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن

گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن

گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن

گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد

گفتم زیبا ترین لحظه؟ گفت در کنار معشوق بودن

گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن

پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت:
( مرگ)




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89/1/17 توسط ایگلسیاس
ساخت این سازه عظیم فولادی که بهترین نماد المپیک لندن نام گرفته، از چند هفته دیگر در پارک المپیک این شهر آغاز خواهد شد. شاید این برج 115 متری بتواند روزی رؤیای ایفل لندن را برای ساکنان این شهر محقق کند.

محبوبه عمیدی: طرح ابتدایی برج «آرسرول میتال‌اربیت» که توسط آنیش کاپور، هنرمند هندی ساکن لندن طراحی‌ شده، برنده مسابقه طراحی بهترین نماد المپیک 2012 لندن شده است. مراحل ساخت این برج 115 متری که در ساخت آن 1400 تن فولاد به ازرش بیش از 30میلیون دلار/30میلیارد تومان به کار گرفته خواهد شد، باید تا نوامبر 2011/ آبان‌ماه 1390 به اتمام برسد. پس از اتمام مراحل ساخت «آرسرول میتال‌اربیت» که کمی از برج ساعت بیگ‌بن بلندتر است، به بزرگ‌ترین اثر هنری شهر لندن بدل خواهد شد.

برج لندن

به گزارش دیزاین‌بوم، در الگوی کامپیوتری رنگ این برج درهم پیچیده، قرمز تیرهادامه مطلب...


نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89/1/17 توسط ایگلسیاس
ثمره عمر آدمی یک نفس است و آن نفس از برای یک همنفس است گر نفسی با نفسی هم نفس است آن یک نفس از برای عمری بس است


نوشته شده در تاریخ جمعه 88/12/28 توسط ایگلسیاس

در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام ادامه مطلب...


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/12/27 توسط ایگلسیاس
   1   2      >
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : ایگلسیاس[11]
نویسندگان وبلاگ :
alireza (@)[2]

keyvan hosseinzade (@)[1]

ali (@)[0]



کد چت روم

فال عشق

bahar 20

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس